۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

پسری می خوام که ...

در جواب این پست ، با کمی تاخیر.

پسری را می خوام که من او را بخوام ، اون من و. که دل ببندد و دل ببندم. که دوستش بدارم. که من شروع جدید زندگیش باشم ، نه ادامه ی تجربه ی تلخ قدیمش. که له نشود برای کسی که براش ارزش قائل نبوده . که بدونه چقدر عزیزه ، چقدر مهم برام. پسری که در گیر گذشته نباشه. که بدونه قدر خودش رو. بدونه شکستن برای کسی که از شکستنت لذت می بره ، حماقته!

پسری که ذهنش ، فکرش ، رویاش من باشم ، که ذهن و فکر و رویامه ! نه کسی که ...

کسی که بنویسه تو بلاگش از شیرینی با هم بودنمون ، نه تلخی جا گذاشته شدنش.

پ.ن. درک نمی کنم کسایی رو که ارزش قائلن و وقت و اعصاب می زارن برای کسایی که رفتن حتی به قیمت شکستن کسی که دوستشون داشته!

پ.ن.2. با تمام احترامی که برای سراب عزیزم دارم.

۱ نظر:

سراب ساز سودا ستیز گفت...

گذشته در من فرو می رود که از درد چشمانم را ببندم و آینده را نبینم! ... امید که تصویری که تو ساختی روزی نصیب همه شود (: