روز اتحاد دو آلمان ِ ما هم توی خونه ی سفیر غرفه داریم و اسپانسر جشنیم.
آلمانی ها هم که همه می دونن ، مقرراتی و سخت گیر. برای هر چیزی یه قاعده هست یه قانون . برای پشت غرفه ایستادن کت شلوار یا کت دامن گوشواره های فلان و دستبند بهمان.... این لیست ادامه دارد.
ولی کفش ، خدای من کفش! نمی دونم چه مرضی بود که من بین کفش تخت دخترانه ، و کفش زنانه ! کفش زنانه رو انتخاب کردم. دلیلش؟ خب چون من کلا مرض دارم.بچه بشین آل استارات رو بپوش تو رو چه به پاشنه:(
غرفه ی ما بغل غرفه ی پورشه بود! پورشه ....
یه پورشه پانامرا پارک شده بود وسط باغ، هر کس رد میشه به زبون انگلیسی و آلمانی و فارسی و سفرا به زبان خودشون، بعضی ها به هر 3 زبون خلاصه قربون صدقه اش میرفتن. و اجازه می خواستن که باهاش دور بزنن
پسره غرفه داره ،از خود پورشه بهتر ( یعنی فقط تصور کن که چی میشه) پوست برنزه و قد بلند و ته ریش و موهای تراشیده ایِ تازه در اومده کلا تمرکز منو، تو غرفه داری به هم زده بود بعد جنتلمن و شیک یه چیزی میگم یه چیزی می شنوی :دی
هی وای من، دوباره یادم افتاد.
ساعت 5 میشه و مهمون ها میان با تیپ و قیافه های مختلف، ملیت ها و لهجه های متفاوت ولی همه یه چیز رو دوست دارن ماشین با کلاس.
دم غرفه ی پورشه صف میشه طولانی.همه منتظر که از اشانتیون های پورشه استفاده کنن. بعد از گرفتن ساک ، هر کس می پرسه که این پانامراِ تو ساک هست یا نه! سوال تکراری ِ تقریبا همه.
این وسط مردمی که حوصله شون سر رفته و توی صفِ به جلوی غرفه ی ما رسیده ایستادن، به ترتیب می پرسن که ما چی کار می کنیم. در نتیجه تا ساعت 9 شب من روی نردبون ، یعنی پاشنه ی 10 سانتی شق و رق وایسادم و با لبخند به 3 زبان فارسی و انگلیسی و آلمانی توضیح می دم که کارمون چیه! و در جواب چقدر جالب که این کار مردونه و یک دختر خوشگل انجام میده می خندم و می گم " لطف دارید "من از بچگیم هم اشتباه تعیین جنسیت شدم.
به نگهبان اونجا می گم
آلمانی ها هم که همه می دونن ، مقرراتی و سخت گیر. برای هر چیزی یه قاعده هست یه قانون . برای پشت غرفه ایستادن کت شلوار یا کت دامن گوشواره های فلان و دستبند بهمان.... این لیست ادامه دارد.
ولی کفش ، خدای من کفش! نمی دونم چه مرضی بود که من بین کفش تخت دخترانه ، و کفش زنانه ! کفش زنانه رو انتخاب کردم. دلیلش؟ خب چون من کلا مرض دارم.بچه بشین آل استارات رو بپوش تو رو چه به پاشنه:(
غرفه ی ما بغل غرفه ی پورشه بود! پورشه ....
یه پورشه پانامرا پارک شده بود وسط باغ، هر کس رد میشه به زبون انگلیسی و آلمانی و فارسی و سفرا به زبان خودشون، بعضی ها به هر 3 زبون خلاصه قربون صدقه اش میرفتن. و اجازه می خواستن که باهاش دور بزنن
پسره غرفه داره ،از خود پورشه بهتر ( یعنی فقط تصور کن که چی میشه) پوست برنزه و قد بلند و ته ریش و موهای تراشیده ایِ تازه در اومده کلا تمرکز منو، تو غرفه داری به هم زده بود بعد جنتلمن و شیک یه چیزی میگم یه چیزی می شنوی :دی
هی وای من، دوباره یادم افتاد.
ساعت 5 میشه و مهمون ها میان با تیپ و قیافه های مختلف، ملیت ها و لهجه های متفاوت ولی همه یه چیز رو دوست دارن ماشین با کلاس.
دم غرفه ی پورشه صف میشه طولانی.همه منتظر که از اشانتیون های پورشه استفاده کنن. بعد از گرفتن ساک ، هر کس می پرسه که این پانامراِ تو ساک هست یا نه! سوال تکراری ِ تقریبا همه.
این وسط مردمی که حوصله شون سر رفته و توی صفِ به جلوی غرفه ی ما رسیده ایستادن، به ترتیب می پرسن که ما چی کار می کنیم. در نتیجه تا ساعت 9 شب من روی نردبون ، یعنی پاشنه ی 10 سانتی شق و رق وایسادم و با لبخند به 3 زبان فارسی و انگلیسی و آلمانی توضیح می دم که کارمون چیه! و در جواب چقدر جالب که این کار مردونه و یک دختر خوشگل انجام میده می خندم و می گم " لطف دارید "من از بچگیم هم اشتباه تعیین جنسیت شدم.
به نگهبان اونجا می گم
" wann ist die Party beendet?"
اونم جواب میده
" Wenn Alkohol ist beendet"
جواب عاقلانه ای بود
خلاصه که تموم شد جاتون خالی خوش گذشت
حیف که عکس برداری ممنوع بود وگرنه می دید که خونه ی سفیر وسط یه باغ بزرگ و سر سبز که تماما از شیشه است و میشه حتی اتاق خواباش رو هم از تو باغ دید.
پ.ن. حالا من هر روز صبح سر کار تو ماگ پورشه ام چایی می ریزم برا خودم و می خورم :دی
خلاصه که تموم شد جاتون خالی خوش گذشت
حیف که عکس برداری ممنوع بود وگرنه می دید که خونه ی سفیر وسط یه باغ بزرگ و سر سبز که تماما از شیشه است و میشه حتی اتاق خواباش رو هم از تو باغ دید.
پ.ن. حالا من هر روز صبح سر کار تو ماگ پورشه ام چایی می ریزم برا خودم و می خورم :دی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر