۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

به تعداد هر آدم يه دسته وجود دارد

چند روز پيشا داشتم با دوست بلاگري صحبت مي كردم.


اين آدم خيلي براي من جالبه. با اينكه از نظر سليقه اي كاملا شبيه هميم. حالا نه كاملا ولي خب شبيه هميم خير سرمون. ولي حتي يك ميليونيم درصد هم تفاهم نداريم. يعني در اين حد كه يك جمله ي هم رو هم نمي فهميم. يعني ته باحاله...



خلاصه كنم. داشت حرف مي زد. داشت مي گفت بلاگر ها دو دسته اند....اون موقع كه به نتيجه نرسيديم. گفتم اينجا نظرم رو بيان كنم.


من درك نمي كنم اين دسته بندي آدما رو.هيچ وقت نتونستم بفهمم كه چطوري ممكنه دنيا رو بشه دسته بندي كرد.


تو زندگي اين كار وظيفه ي منه اون كار وظيفه ي تو...


تو دوستي تا اينجا سهم منه از اون به بعد سهم تو ...



وقتي آدما رو دسته بندي مي كني بايد بشيني براشون تعريف هم بزاري.


وقتي براشون تعريف مي زاري مجبوري بشيني هي مقايسه كني كه اين تعريف با كدوم هماهنگ بود.


وقتي هماهنگ ها رو پيدا كني بايد تو گروه هاي خودشون جاشون بدي.


اون وقت يه سري آدم مي مونن مثل من، هميشه يا تو چندتا گروه هستن يا تو هيچ كدوم . خوب دسته بندي و تعريف ها و كلا كل پروسه اونقدر جدي هست كه نشه ازش گذشت.


حالا مرحله ي بعدي يا بايد بگردي طرفت رو ، كارهات رو ، انتظاراتت رو بچپوني با زور، توي يه گروه، يا بشيني فك كني و ايراد كشف كني و...


خلاصه اينجوري ميشه كه به جاي اين كه به غلط بودن روشت فكر كني ‌( حالا نه ديگه غلط به اون معني كلا عدم انعطاف پذيريش منظورمه ) به اين نتيجه مي رسي كه چرا من بلاگ دارم.نه اينكه چرا گروه بندي هاي من كامل نيست.



نمي دونم. شايد هم حق با تو باشه. من زيادي همه چيز رو همون جور كه هست قبول دارم.



پ.ن. احتمالا بازم نه من فهميدم اون چي گفته نه اون مي فهمه منظوره من چيه :دي


۷ نظر:

سراب ساز سودا ستیز گفت...

من از طرف خودم حرف میزنم، با دوستت کاری ندارم. ذهن من ناخوداگاه همه چیز رو دسته بندی میکنه. چندان نمی تونم با شلوغی داده ها توی ذهنم کنار بیام. شاید آدمها از رشتهء تحصیلیشون تاثیر گرفته باشن. شاید بخاطر مدلی که هستن یه رشته رو انتخاب میکنن. همه چیز رو میشه دسته بندی و طبقه بندی کرد. اینکه تو این کار رو نمیکنی دلیل بر این نیست که همچین چیزی وجود نداره. آدمها دو دسته ن: اونایی که دسته بندی می کنن، اونایی که نمی کنن. تو جزو دسته دوم هستی. مهم اینه که خودت از تحلیل اطرافت به هر شیوه و سبکی که دوست داری راضی باشی. بقیه حرفها کشکه
پ.ن: نظر منو میخوای با این دوستت دیگه بحث نکن. چه کاریه وقتی حرف همو نمی فهمین. در مورد یه چیز دیگه گپ بزنین خب

شیرین گفت...

جمع کنین صاحابش اومد :دی

پروانه کوچولو گفت...

سراب: دلم می خواد بحث کنم.من از بحث کردن باهاش لذت می برم و کلی چیز یاد می گیرم.چی کار داری تو؟:دی

100% که مربوط به رشته ی آدما میشه! کاملا باهات موافقم که روش فکر کردن آدما از روشی که آموزش دیدن سرچشمه می گیره;)

Unknown گفت...

این قسمت خیلی قابل تامل بود: ا بايد بگردي طرفت رو ، كارهات رو ، انتظاراتت رو بچپوني با زور، توي يه گروه، يا بشيني فك كني و ايراد كشف كني و...

باید از طلاگرفت.

امیر گفت...

نظر من اینه:

1. بعضی آدما دوست دارند(شاید ناخود آگاه) محیط اطرافشون رو تحلیل کنن. برای تحلیل یک موضوع اولین چیزی که مهمه اینه که بتونیم یه دسته بندی خوب داشته باشیم و از یه زاویه خوب به اون موضوع نگاه کنیم. مثلا یکی از تفاوت تحلیل گرای سیاسی یا اجتماعی همینه. یعنی یکی یه جور دسته بندی کرده و از یه زاویه نگاه می کنه و اون یکی یه جور دیگه و از یه زاویه دیگه. برا همین ممکنه در مورد یه موضوع خاص دو نفر که جفتشونم کلی بارشونه دو تحلیل کاملا متفاوت داشته باشن.

2. خلاصه بحثم اینه که شاید من با یک مدل دسته بندی موافق نباشم و اون رو در تضاد با نگاه خوم بدونم اما اگه بخوام اون موضوع رو تحلیل کنم ذهنم نیاز به یه نظم داره. اون نظم رو اگر در دسته بندی دیگران پیدا نمی کنی (یا مجبوری یه چیزیو بچپونی تو یه چی دیگه!) تنها راهش اینه که خودت یه دسته بندی دیگه ارائه بدی و ازش دفاع کنی!

3. در ضمن منم نمی تونم بدونه دسته بندی کردن زندگی کنم.:دی

سپیده گفت...

شاید دو نفر رو هم پیدا نکنی که دسته بندی هاشون مثل هم باشه. اما امکان هم نداره که آدمی واسه خودش دسته بندی به خصوصی نداشته باشه. همون چیزی که ناخودآگاه بعد از دیدن یه نفر یا خوندن نوشته هاش به ذهنت میاد، که مثلا این از اون آدماست که...، میشه دسته بندی!

اما نوشتن و بحث کردن در موردش فقط به درد پر کردن دسته خصوصی وبلاگ ها می خوره.اشتراک گذاریش فایده ایی نداره.چون شخصیه.

پروانه کوچولو گفت...

سپيده و امير : من نگفتم دسته بندي نميشه كرد گفتم دسته بندي ها بايد انعطاف پذير تر از اين حرفا باشن. يه چهارچوب مشخص و سفت ندارن از نظر من.