رفتم توي تقويم ياد داشت كنم روز رفتنت رو. نگام افتاد به اون يادداشت هايي كه بعد تولدم نوشته بودم.
يادم افتاد كه چه كارايي قرار بود بكنم.
يادم افتاد كه با خودم قرار گذاشتم به جنبه هاي مختلف زندگيم برسم .ديدم شرايطي كه توشم برطرف كردن و پيشرفت كردن توي 2 تا از اين گروه هاست.
تا 30 سالگي راهي نمونده ، زماني نمونده
بايد به همش برسم. نمي خوام مثل قبل تك بعدي زندگي كنم.
مي خوام يكي از اون برچسب هاي آقاي مقدم فر بردارم روي طبقه بندي تو بچسبونم . ميرم سراغ گروه هاي ديگه . تا يه 5 - 6 ماه ديگه . نمي دونم كمتر يا بيشترش رو...
دارم كنار ميام با رفتنت ، دارم مي سازم زندگيم رو...
۳ نظر:
دوستی می گفت : همیشه یک مهر باطل شد در معزت داشته باش ! به دردت می خورد! پ ن : برای بطلان رابطه های تمام شده
زمان این داروی تلخ ولی درمانگر
اصلا تصورشم برام سخته. خیلی. واقعا تحسینت می کنم :*
ارسال یک نظر