۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

دارم كنار ميام با رفتنت ...

رفتم توي تقويم ياد داشت كنم روز رفتنت رو. نگام افتاد به اون يادداشت هايي كه بعد تولدم نوشته بودم.

يادم افتاد كه چه كارايي قرار بود بكنم.

ديدم كه تو ،يكي از طبقه بندي ها بودي.

يادم افتاد كه با خودم قرار گذاشتم به جنبه هاي مختلف زندگيم برسم .ديدم شرايطي كه توشم برطرف كردن و پيشرفت كردن توي 2 تا از اين گروه هاست.

درسته، بهترين و عالي ترين ،همون چيزايي كه مي خواستم توي اين 2 تا نصيبم شد ولي زندگي پر از جنبه هاي ديگه است.

تا 30 سالگي راهي نمونده ، زماني نمونده

بايد به همش برسم. نمي خوام مثل قبل تك بعدي زندگي كنم.دارم فك مي كنم، دنبال راه حل مي گردم برنامه ريزي مي كنم. هر چند كه خلا نبود خودت و مشورت هات تو لحظه هام خودنمايي مي كنه ولي من مي تونم. من از اون دخترام كه مشخصه ي اصليم استقلالمه.

مي خوام يكي از اون برچسب هاي آقاي مقدم فر بردارم روي طبقه بندي تو بچسبونم . ميرم سراغ گروه هاي ديگه . تا يه 5 - 6 ماه ديگه . نمي دونم كمتر يا بيشترش رو...

دارم كنار ميام با رفتنت ، دارم مي سازم زندگيم رو...

۳ نظر:

Unknown گفت...

دوستی می گفت : همیشه یک مهر باطل شد در معزت داشته باش ! به دردت می خورد! پ ن : برای بطلان رابطه های تمام شده

aida گفت...

زمان این داروی تلخ ولی درمانگر

شیرین گفت...

اصلا تصورشم برام سخته. خیلی. واقعا تحسینت می کنم :*