۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

یه جای کار اساسی می لنگه گویا...

دارم این مسابقه ی رقص "پس فکر می کنی می تونی برقصی"* رو نگاه می کنم.
وقتی این دخترا میرن هوا و فرود میان تو آغوش هم رقص شون. علاوه بر زیبایی ، تنها چیزی که نظرم رو جلب می کنه اینه که ، طرف کاملا به طرفش اطمینان داره که با خیال راحت میره هوا. بدون نگرانی از اینکه زمین بخوره. می دونه که اون اونجاست. برای اینکه مراقبش باشه.
ولی من هیچ وقت به هیچ کس اینقدر اعتماد نکردم. همیشه کارام رو به تنهایی انجام دادم. اینو کی فهمیدم. وقتی که اگه موقع پارک کردن یکی بهم فرمون بده. من تمام توجهم فقط به حس و زاویه دید خودمه.
وقتی که اگه بالای یک بلندی اگه وایساده باشم. اون پائین طرف بگه بپر می گیرمت. من اول ارتفاع و نوع خاک رو می سنجم. اگه حس کنم آسیب می بینم نمی پرم. چون اصلا حس نمی کنم که اون واقعا من رو بگیره.
کلا هر کاری، از درست کردن چیزی ( اگه خودم بلد باشم) تا هر مسائل بزرگتر. ترجیح می دم خودم تنها کارام رو انجام بدم. بدون کمک و اتکا به دیگری.
فک کنم برا همینه که نمی تونم یه رابطه داشته باشم. برا همینه که من آدم رابطه ها نیستم.



so you think you can dance*

۱ نظر:

olympus mons گفت...

وقتی رقص به اوج زیبایی و تاثیر گزاریش می رسه که هر دو به یه اندازه به هم اطمینان دارن و همراه هم هستن.
هم اونی که پرواز میکنه می دونه همراهش هست و زمین نمی خوره و از طرفی گیرنده ی ماجرا مطمئن که هم رقصش درست و حساب شده می پره. و هر دو هم زمان به توانایی هاشون تکیه کردن.
و اگه هم روتین به هر علتی به هم بخوره هم رو ساپورت میکنن تا آخر.

شاید ایراد اینجاست که تو رابطه ها این "ما" شدن درست جا نمی افته.

پ.ن. راجع رانندگی و فرمون دادن. خب کسی که بشناستت میدونه نباید این کار رو کنه تو با چشم بسته در هر شرایطی رانندگی میکنی. حس تو باشه دیگه جایی واسه حرف بقیه نمیمونه :دی