بعضی وقتا همین جوری که سوار قطار زندگی داری میری و می پیچی و بالا و پائین میری. یهو خیلی بی خود و بی جهت ، می رسی به یه ایستگاه و از قطار پیاده میشی.
پیاده که شدی نگاهت که افتاد به اطراف می بینی که :" واووووو چقدر قشنگه"
بعد شروع می کنی تو اون ایستگاه بازی کردن و خندیدن بلند و دویدن و پریدن و جهیدن و ...
بعضی وقتا یک نفر دیگه هم بر حسب کاملا تصادفی همون جا ، از قطار زندگیش پیاده شده و محو تماشای اونجاست.
میاد جلو و دستت رو میگیره و با هم می دوئید و می خندید، آب بازی می کنید.*
بعد صدای زنگ نگهبان قطار میاد که دیگه وقتشه که سوار قطار زندگی شی و ادامه بدی به مسیر.
می دونی کی خوبه این قضایا؟ وقتی که تو و اون دوستت جدیدت با هم از قطار پیاده شید و با هم بازی کنید و با هم لذت ببرید از تفریحات مشترک و بعد باهم سوار قطار هاتون بشید و برید.
کسی جا نمونه برا اون یکی، کسی گیر نکنه اونجا و قطار رو منتظر نگه داره.
این خیلی خوبه که آدما این حس رو تجربه کنن. نمی دونید اونجا چقدر قشنگ و لذت بخشه.
من تجربه اش کردم.
*آب بازی هیجان انگیزترین و بهترین بازی از نظر منه. یعنی اوج لذته :دی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر