۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سهشنبه
تو دنیایی بزرگترها چقدر درد هست برای من کوچولو
دارم بر می گردم از شرکت. ذهنم درگیر اون غریبه ی آشناست که تا نگاش به من افتاد وسط جمیعت خودش رو گم کرد.
قلبم تو سینه می تپه تند تند. بغض تو گلوم، آزارم میده.
ذهنم پره از فکر. از خاطره. می چرخن و خودشون و می کوبن به دیوار دل و مغزم.
هر بار محکم تر هر بار آزار دهنده تر.
سالِمه، برگشته؟ خودش بود؟ ...
دلم می خواد یکی بهم بگه که اشتباه دیدم. اشتباه کردم.
یه دلداری ساده.یه دروغ ، یه آرامش خیالی.
زنگ می زنم گوشی رو جواب نمیده. زنگ میزنم ، زنگ می زنم.
می دونم با دوستشه. می دونم خوشحاله. می دونم پیش کسیه که دوسش داره. می دونم حال امروزش ، حال 3 ماه پیش خودمه.
ولی بازم زنگ می زنم. شاید ببینه که اصرار دارم ، که نیاز دارم ولی بازم جواب نمیده.
نفسم رو حبس می کنم . یه نفس عمیق می کشم .
شماره دیگه ای رو می گیرم.جواب میده.
بهم میگه بیمارستانه. پشت در اتاق عمل.
قلبم فشرده تر میشه. ذهنم درگیرتر.
این وسط فقط افکارم خوشحال تر می شن. محکم تر می کوبن. محکم تر چنگ میندازن.با ناخن می خراشن دیواره های درونی من رو که بکشن بالا خودشون رو برسونن به چشمام. که سیل وار تر بریزن اشک هام.
براش دعا می کنم. براش دعا کنید. برای دوستی که می خندید و می خندوند. میشه برای دوستم دعا کنید.
موضوع:
توئی که رفتی ...,
هیجان کاذب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۷ نظر:
:(
ایشالا حالش خوب بشه!
دعا میکنم از قبلش هم بهتر بشه :)
بهتر از قبل پيش كش سپيده.
همين كه يادش بياد كه خاطره هامون و خودمون رو كفايت مي كنه :(
حتما دعا می کنیم
امروز بارها و بارها فرو ریختم از دیدن کسی که شبیه به تو بود
تنها لباسهایش... پروانه ی من آروم باش
اینها کشک است دوست من...دعا برای سرگرمیست...فکری بردار که نتیجهاش به دست خودت باشد...
با احترام...
خوب میشه ایشالا !!! امید دارم !
آنیتا: این فرو ریختن بارها داغونت می کنه :|
مادیان: امیدت ، امیدوارم میکنه:)
آقای ملک پور:وقتی حماقت آدما کار میده دستشون ، برای آروم کردن خودت ، دست آویز متا فیزیک می شی. چاره ای نیست.
ارسال یک نظر