۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

ميان ماه من تا ماه گردون ، تفاوت چطور بود؟

تو نشستي داري زندگيت رو ميكني.آدما ميان و ازت راهنمايي ميخوان. دورت پره. بعضيا حتي روش و شيوه ي زندگيت رو دوست دارن ، تحسين مي كنن و ...


زندگي رو رواله ، همه چيز جاي خودشه. و تو به هيچ چيز اضافه اي نياز نداري.چيز؟ حتي هيچ كس.چون مطمئن نشستي وسط حائل شيشه اي و داري حالش رو مي بري.


بعد از همين دور و برا،از جايي نزديك ، نمي دونم شايدم دور.يه جايي كه قبلا ديده بوديش؟ شايدم نديده بوديش.


درست لحظه اي كه زندگيت داره متعادل تر از قبل ميشه،‌درست لحظه اي كه همه چيز بر وقف مراده.يكي مياد تو زندگيت،كه قبلا نبوده ، بوده؟ قبلا نديده بوديش،ديده بوديش؟


مهم نيست كه از كجا،‌چطوري، كي، كِي اومد،‌مهم اينه كه اومد. اومد و با تيشه ، تبر ، يه كوفتي بالاخره زد اون حائل شيشه اي دورت رو به اندازه ي خودش شكوند. اومد بغلت نشست. نگات كرد. ديديش. حست كرد. لمسش كردي.


بعد رفت. به همين سادگي رفت.


و تو موندي و تفاوت. نه اينكه چون اون شيشه شكسته ،‌نه اينكه وقت آزادت زيادتر شده،‌نه براي اينكه دوباره كتاب مي خوني ،‌فيلم مي بيني ، دوستات ، كارت، زندگيت عوض شده . نه اين ها نيست كه گيجت كرده.


تو ، خود تو متفاوت شدي. ديگه هيچ چيز رو مثل قبل نمي بيني.


يه چيزايي رو حس كردي كه قبلا فقط به صرف حس نكردنشون راحت بودي و خوشحال رو روال زندگي مي كردي. الان ديگه تو متفاوتي.


بديش اينه كه ديگه هيچ كس نمياد،مثل اون نمياد. و هر كس ديگه اي كه بياد كنارت بشينه يه تفاوت خاص خودش رو ايجاد مي كنه.و تو هي متفاوت تر ميشي. تكه تكه تر ميشي و خيلي وقت ها ، در شرايط نرمال، خيلي منعطف تر مي شي.

۲ نظر:

شیرین گفت...

واقعا درسته :( وقتی که لذت چیزی رو تجربه می کنی و بعد اون چیز میره آدم دچار خلاء میشه. خلاء.

ناشناس گفت...

Hello! Just want to say thank you for this interesting article! =) Peace, Joy.