از این حس های نوجوانی که وقتی پسری که ازش خوشت میاد بهت چشمک می زد. دیگه رو زمین بند نبودی
یا وقتی بهش دست می دادی با اینکه کار عادی بود ولی تا چند وقت بعد دستت رو بو میکردی و حس می کردی رایحه ی عطر ِ صابونی رو که اون، استفاده می کرد. بعد از هم می پرسیدید دست تو رو هم فشار داد؟ دست من و بیشتر نگه داشت و ...!
از این حس هایی که پُرت می کرد از هیجان ، لپ هات گل مینداخت.
از همونا که کلاس بالایی ها با نگاه اندر سفیه نگات می کردن که " وا ندید بدید" ولی خودشون هم داشتن
دلم ،چت شده، که دیگه هیچ چیزی، حس قشنگ گذشته ها رو برات ایجاد نمیکنه؟
یا وقتی بهش دست می دادی با اینکه کار عادی بود ولی تا چند وقت بعد دستت رو بو میکردی و حس می کردی رایحه ی عطر ِ صابونی رو که اون، استفاده می کرد. بعد از هم می پرسیدید دست تو رو هم فشار داد؟ دست من و بیشتر نگه داشت و ...!
از این حس هایی که پُرت می کرد از هیجان ، لپ هات گل مینداخت.
از همونا که کلاس بالایی ها با نگاه اندر سفیه نگات می کردن که " وا ندید بدید" ولی خودشون هم داشتن
دلم ،چت شده، که دیگه هیچ چیزی، حس قشنگ گذشته ها رو برات ایجاد نمیکنه؟
۲ نظر:
فقط یک گاز از گذشته کافی ست که آدم را از آینده سیر کند...
وای که چقدر احساسات خوبی بودن.
ارسال یک نظر