۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

بیا برای این کتاب اسم انتخاب کنیم.

یه کتاب هست تو کتابخونه ی من.چندجلده. داستانش بر پایه ی یه سردرگمی ،یه بلاتکلیفی ، یه عدم اطمینان بود.

هر کی می خوندتش با توجه به شخصیتش عکس العمل نشون میده، یکی می خندید یکی تعجب می کرد . خیلی ها هم از خوندش حوصله شون سر رفته اصرار داشتن که تموم شه!

ولی من دوست دارم کتابشو یعنی می دونی یه جورایی باهاش بزرگ شدم یا بزرگم کرده.

هر جلدش که تموم شده با توجه به نوع تموم شدنش، طول کشیدتاجلد بعدش بیاد. بعضی وقتا یه هفته و دو هفته. حتی یه بار 2 سال.

تازگی ها یه جلد دیگه اش هم تموم شد. خیلی پایانه غافلگیرانه ای داشت. یه اوج خیلی حساس و بعد یه سقوط غمناک.

البته اگه اون سقوطه نبود که تموم نمی شد همیشه یعنی اینجوری تموم میشه،با سقوط. ولی اینبار اوجش خیلی بالا بود سقوطش خیلی به چشم اومد.

نمی دونم نویسنده هاش دلشون بخواد که جلد بعد رو شروع کنن یا نه.

بین خودمون بمونه یه جورایی بد عادت کرده بودم به خوندنش. شاید حتی بشه گفت که دلم می خواد جلد بعدش هم بیاد.

ولی فکر کنم پایان این دفعه، از اون پایانا بود، یعنی تکلیف مشخص شد که خوب این خلاف روند داستانه.

نمی دونم شاید چند سال چند ماه یا حتی هفته ی دیگه یکی از نویسنده ها پشیمون بشه و بخواد ادامه بده.شایدم برن دنبال زندگیشون فقط یه خاطره ی خوب براشون بمونه از نوشتن همچین داستانی.

فقط می دونم من از خوندش خیلی لذت بردم.

۱ نظر:

سراب ساز سودا ستیز گفت...

اسم کتاب رو بذار "داستان زندگی من که نویسندگانش دیگران بودند"