۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

داستان های من و بابام 2

من: بابا الان ماشین رو توی یه خیابون یه طرفه پارک کردم که کنارش بی آر تی هست!

بابام: اونجا ولیعصر عزیزم

من: " سوت بلبلی"

۲ نظر:

olympus mons گفت...

ماجرا هاي تو اين خيابون ريشه در كودكي داره :دي

سراب ساز سودا ستیز گفت...

اینطور که من فهمیدم هر مسئله ای انگار با سوت بلبلی حل میشه!