۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

یک تولد با دوستان

جاتون خالی رفته بودیم تولد درسا رو جشن بگیریم!

سرتون و درد نیارم بعد از کلی برنامه ریزی های ریز و درشت و تصمیم گیری های سخت!!! قرار شد که من و شیرین و درسا با بهراد بریم و آقای پ خودش از اون ور بیاد!

رسیدیم دیدیم آقای پ هیجان زده و سرخ میگه نبودید ببینید چی شد؟

گفتیم چی شد؟

گفت اینجا وایساده بودم دیدم 3 تا دختر رفتن تو پشت سرشون هم یه پسره (گویا یکی از دخترا شبیه شیرین بوده) خلاصه من رفتم به پسره گفتم داداش آتیش داری؟

اونم گفت آره فندکش رو که در آورد گفتم خوب دیگه چی سیگار که می کشی دختر که سوار می کنی خجالت هم خوب چیزیه

خلاصه اینکه پسره می گه آقا چی میگی اصلا به تو چه و .. اینم گیر که نه و ... تیریپ شوخی ...

پسره شاکی، نزدیک بوده دعوا شه که دخترا میگن چی شده آقای پ میگه ای وای ببخشید اشتباه گرفتم!!!!

یعنی این پسرا واقعا گیجن به خدا

پ.ن.آقای س و بهراد هم رو نمیشناختن

پ.ن.2 بازم مثل همیشه من تک و تنها بودم و قضیه کریم باقری هم که معرف حضور است.

پ.ن.3. از تعریف بقیه خاطرات اون شب معذوریم:دی


۱ نظر:

شیرین گفت...

واااای دوست دارم لایک کنم :))